مایکل پورتر پیامبر برنامه ریزان استراتژیک
استراتژی های رقابتی
مایکل پورتر در سال ۱۹۴۷ در آمریکا بدنیا آمد.
در زمینههای مهندسی هوانوردی در دانشگاه پرینستون، مدیریت MBA و نهایتاً اقتصاد کسب و کار تحصیل کرده و حدود چهار دهه پیش از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل شده است.
او درسال ۱۹۸۱ در ۳۴ سالگی به درجه استادیاری در دانشگاه هاروارد نائل شد.
یکی از تاثیرات مهم پورتر در حوزه استراتژی نظریات وی در مورد مفهوم رقابت است که چارچوب ذهنی مدیران کسب و کار را در رابطه با ماهیت استراتژی های رقابتی تغییر داده است.
کمتر کسی را در حوزهی اقتصاد و مدیریت می توان یافت که به اندازهی او در پژوهش ها و نوشتههای علمی مورد ارجاع محققان و نویسندگان قرار گرفته باشد.
در حوزه اقتصاد و مدیریت، تا کنون کسی موفق نشده است که به اندازه وی کار تحقیقاتی و علمی انجام دهد.
مایکل پورتر تا کنون ۱۹ کتاب و ۱۳۵ مقاله در زمینه رقابت و استراتژی نوشته است و در کل بیش از ۲۷۰ هزار بار به مقالات وی ارجاع شده است.
اولین کتاب او به نام استراتژی رقابتی (competitive strategy) در سال ۱۹۸۰ منتشر گردیده است که تا کنون بیش از ۶۰ بار تجدید چاپ شده و به بیش از ۲۰ زبان دنیا نیز ترجمه شده است.
مایکل پورتر توانسته است ارتباطی بین استراتژی، کسب و کار و اقتصاد ایجاد کند.
او در یکی از مصاحبههای خود توضیح میدهد:
که به دلیل علاقه زیادی که به ورزش و رقابت داشته است و همیشه این مفاهیم دارای جایگاهی خاصی در ذهن او بودهاند این مفهوم را وارد نظریههای مدیریت و کسب و کار کرده است.
پورتر در کنار تحقیقات، نوشتن و تدریسش، به عنوان مشاور یک کسب و کار فعالیت میکند.
او به عنوان مشاوره برای بسیاری از شرکتهای ایالات متحده و شرکتهای بینالمللی از جمله کاترپیلار، پروکارت و گمبل و … خدمت کردهاست.
آشنایی با برخی نظریات مایکل پورتر
مدل پنج نیرو:
برای تحلیل جذابیت یک صنعت مورد استفاده قرار میگیرد.
استراتژیهای عمومی:
این استراتژیها به سازمان این امکان را میدهند که از سه مبنای متفاوت مزیتهای رقابتی استفاده کنند.
مدل الماس:
برای تشریح رقابت در سطح بینالمللی مورد استفاده قرار میگیرد.
زنجیره ارزش:
به مجموعه عملیاتی اشاره دارد که در یک صنعت به صورت زنجیروار صورت میگیرد تا به خلق ارزش منتهی شود.
گروههای استراتژیک:
بیانکننده این موضوع است که تمامی فعالان در یک صنعت خاص لزوماً رقیب یکدیگر محسوب نمیشوند، بلکه با توجه به عوامل متفاوتی باید آنها را در گروههای طبقهبندی نمود و بر حسب هر گروه استراتژی رقابتی را اتخاذ کرد.
نگاهی به تئوری مزیت رقابتی مایکل پورتر
مایکل پورتر در کتاب «مزیت رقابتی» خود توجهاش را از یک دیدگاه صنعت محور به دیدگاه شرکت محور تغییر میدهد.
نویسنده مدلی را برای استراتژی سازمانی معرفی میکند که به طور مستقیم از اقتصاد صنعتی ریشه میگیرد.
در اقتصاد، شرایط و مشخصات یک بازار و یا صنعت را عرضه و تقاضا تعیین میکند.
مدل «ساختار، رفتار،کارایی» در اقتصاد صنعتی، بیان میکند که ساختار صنعت بر اساس شرایط تعیین میشود.
بنابراین محیط رقابتی که نتیجهی آن است، رفتار سازمانها را شکل میدهد و عملکرد بازیگران صحنهی هر صنعت را تعیین میکند.
مزیت رقابتی مایکل پورتر
پورتر، به عنوان وارث «مکتب طراحی اندروز» و «مکتب برنامهریزی آنسوف» توانست از نظرات آنها فراتر رفته و با تکمیل این دیدگاهها، مدل جدیدی ارائه کند که به ایجاد مکتب جدیدی به نام «مکتب جایگاهیابی» منتهی شد.
مفهوم مرکزی در این مکتب اشخاص نخبه (مدیران ارشد در مکتب اندروز و برنامهریزان در مکتب آنسوف) نیست.
مفهوم کلیدی آن توانایی مدیران در اندیشیدن و درک صنعتی است که در آن هستند.
مکاتب قبلی به اهمیت نقش محیط خارج اعتقاد داشتند که یا باید از آن بهره گرفته شود و یا تاثیرات منفی آن کاهش یابد.
در شرایطی که شرکتها کنترلی روی صنعت خود ندارند، دستاورد پورتر حمایتی است از مدیران که از طریق ایجاد تغییراتی در ساختار صنعت، ارزش شرکت خود را افزایش دهند، به نحوی که این شرایط برای آنان مزیت رقابتی ایجاد کند.
کاری که پورتر کرد این بود که اقتصاد صنعتی را به گونهای به استراتژی تجاری تغییر داد که مرکز ثقل و تمرکز روی شرکت قرار گرفت.
به این ترتیب وی نقاط ضعف مدل SCP (ساختار، رفتار، کارایی) را با قدرت بیشتری به نمایش گذاشت.
او این مدل را توسعه بخشید و آن را از یک روند غیررسمی یک طرفه به یک سیستم پیچیده تکامل داد.
پویای یک صنعت
ایجاد یک چرخه دریافت بازخورد از کارایی به رفتار و از رفتار به ساختار را امکانپذیر میسازد.
این سیستم امکان میدهد که ساختار و مفاهیم پویای یک صنعت پدیدار و آشکار شوند.
رقابت
از نظر پورتر جوهر تدوین سیاست استراتژیک، چگونگی مدیریت موفق رقابت است.
رقابت در یک صنعت فقط در چارچوب رقبا دیده نمیشود بلکه تحت تاثیر زیرساختهای صنعت نیز هست.
علاوه براین، نویسنده تاکید دارد که مزیت رقابتی توسط شرکت و یا موسسه ایجاد میشود.
بنابراین توسط آن شرکت نیز قابل کنترل است.
در حالیکه برتریهای نسبی از این جنس نیستند، مانند عوامل تولید یا مواد اولیه ارزان که عمدتا از پیش موجود است.